سلام و عرض ادب خدمت عزیزان و بزرگواران....
طبق قرار معهود و همیشگی، امشب تصمیم دارم پست ارسالی ام رو به یکی از شما بزرگوارن و عزیزان و مهربانان تقدیم کنم!
این پست شعری هست بتحت عنوان ای غزل، ای زمینه ی سبزم.... که سروده ی دوست مرحوم و بسیار گلم اقای حسن باقری که یک روز قبل از مرگش این شعر رو سروده است...و روز مراسمش خواهر بزرگوارشون این شعر رو تقدیم من کردند....و مایه ی افتخار منه...!
و اما بعد می خوام این پست رو تقدیم کنم به کسی که قلمش همانند پر لطیف است و استاد بزرگوارم...سرکار خانوم نگین بابایی (رگبار بهاری) ایشالا که مورد عنایت قرار
بگیره!
یاعلی
![](/upload/g/gholpesar/image/Rose10.jpg)
ای غزل ای زمینه ی سبزم، ای که از من سری،حلالم کن
ای که چشمت به قلب غمگینم ،داده بال و پری، حلالم کن
ای اهورای چشم خسته ی من که مرا آفریده ای از عشق
و دل خسته ی مرا هر شب تا خدا می بری حلالم کن
من نفرین شده نمی دانم،دستم از هر چه هست کوتاه هست
شده حتی برای دلخوشی ام، خوب من!سرسری حلالم کن
آسمان هم نمَی نمی بارد ، بر من خسته، بر من غمگین
آسمان نگاه خسته ی من ! تو که آبی تری حلالم کن
کوله بار مرا ببند رفیق، یک نفس مانده است تا رفتن
به نمازت،به گریه های شبت، این دم آخری حلالم کن.
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2