دیشب حدود ساعت 2 بود تو اتاقم داشتم با موبایل حرف می زدم که احساس کرد م یه صداهایی از بیرون میاد....رفتم تو حال می بینم به به...خواهرام نشستن فیلمthat s my boy رو نگاه می کنن...یه لحظه در جا کپ کردم...و مدام صدای مادرم تو سرم می پیچید...اخه من تا یاد دارم مادرم به من و برادرم می گفت: شما ها پسر هستید...4 تا خواهر جوون تو خونه دارید...حق ندارید هر طور که می خواید رفتار کنید...حواستون به لباس پوشیدن هاتون باشه...حق ندارید وقتی خواهراتون خونه هستن دوست یا رفیقتون رو بیارید خونه.....اگه می خواید فیلم یا چیز دیگه ای مشاهده کنید بذارید وقتی که دخترها نیستن ...یا برید تو اتاقتون و در را هم قفل کنید!!!
بخدا طوری شده بود که ما یه قلیون هم می خواستیم بکشیم مجبور بودیم بریم تو اتاق در بسته....ولی حالا خودشون اومدن نشسته فیلم صحنه دار نگاهمی کنن...انگار یه ظرف بزرگ آب یخ تو سر من خالی کردند...
بی اختیار رفتم بالا سر مامان و بیدارش کردم و اوردمش پای تلویزون و گفتم مامان تحویل بگیر....ببین دختر خانوم هات چیکار می کنن...مامان هم یه 2 دقیقه ای صب کرد و بعد یهو مثل برق گرفته ها به خواهرم گفت:وای مهسا این فیلم that s my boy هستش؟ می دونی من چقد دنبالش بودم....بزنید از اولش بیاد منم می خوام ببینم...
من که دیگه داشتم شاخ در می اوردم تنها کاری که کردم رفتمو cdرو برداشتمو گفتم پاشید خجالت بکشید...نصف شبی دیونه شدید؟ و رفتم تو اتاقم...راستش رو بخواید با لب تابم یکبار دیدمش....انصافا فیلم توپی هستش...توصیه می کنم ببینیدش! صبکه شد سر میز صبحانه دیدم حاجی خیلی ناراحته...اومدم باهاش شوخی کنم دیدم گفت: گل پسر بخدا حوصله ندارم...بی خیال...گفتم حاجی پس چی شده؟ نبینم غمگین باشی...
همین رو که گفتم....یاعلی...مثل اینکه داغ دلش تازه شده باشه...شروع کرد غر زدن...که گل پسر تو اینجا دیکتاتوری راه انداختی...تو خودت کیف و حالت رو می کنی....تفریحتو میری...خریدت رو می ری...ولی هیچ توجه ای به دیگران نداری....گل پسر تو مثل همیشه نیستی...الان و 20 و حورده ای سالته ولی هنوز زن نگرفتی...و هزاران مورد دیگه...باور کنید با خودم مدام فک می کردم که چی شده حاجی داره این حرف ها رو میزنه....!!! دیگه طاقتم سر اومد و گفتم حاجی؟ حرف آخر رو اول بزن...بگو ببینم چیکار باید بکنم؟ حاجی گفت: هیچی...! چرا نذاشتی این بچه ها دیشب فیلمشون رو ببینن؟ این ها هم دل دارن...چرا cdشون رو گرفتی؟ ازت خواهش می کنم سر به سرشون نذاری...لطف کن الان هم برو cd شن روبیار بهشون بده!!!
منم با کمال شرمندگی رفتم cd رو اوردم می دادم به حاجی می گم حاجی بهشون بده....حاجی می گه: نه این طوری که فایده نداره...باید از دلشون هم در بیاری....خلاصه مجبورم کردن که به هر کدومشون هم یه 10 هزاری بدم!! الان من دچار یاس فلسقی شدم....اخرش من نفهمیدم من دیکتاتورم یا کسان دیگه!!!
خداوکیلی این خانواده اس من دارم؟؟؟
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2