اون سالی که دانشجو بودیم یک شب که داشتیم از سینما بر می گشتیم خوابگاه نزذیک ساختمان خوابگاه یه ساختمان بزرگ نیمه کاره بود که صبح همان روز یه زن از اون بالا خودش رو انداخته بود پایین و خودکشی کرده بود... در در محل اتفاق یک جفت کفش واقعا لوکس+یک چادر مشکی که یکم خونی شده بود پیدا کردیمو و بردیم داخل خوابگاه...چند روز بعدش ساعت 1 شب رفتیم و چادر مشکی رو انداختیم داخل راه رو و کفش ها رو هم یه واکس زدیمو و گذاشتیم پشت در اتاق و در اتاق رو نصفه باز گذاشتیم و ساعت 1 شب شروع کردیم جیغ و داد کردن.... با اتاق روبه رو هم هماهنگ کرده بودیم و اون ها هم داشتند به صورت مخفی فیلم می گرفتند... خلاصه کل ساختمون 10 طبقه جمع شده بودن دم اتاق ما ولی کسی جرات نداشت بیاد داخل... یکی از بچه ها هم که خیلی خوب می تونست صدای خانوم ها رو تقلید کنه شروع کرد با صدای زنونه التماس کردن که من دخترم.. تو را خدا ولم کنید...
خلاصه ساعت 1 شب حراست دانشگاه اومد تو خوابگاه و اومد تو اتاق.... تا حتی زیر تخت ها هم گشت و...
دیگه نمی گم ادامه اش چی شد... خودتون حدس بزنید که حراست چیکار با ما کرد....
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0