بچه بودیم یکی صدا زد،داداشی میای بازی کنیم بعد بازی گفت:
تو بهترین داداش دنیایی،دانشگاه رفتیم گفت:
تو بهترین داداش دنیایی،ازدواج کرد و رفت بازم بهترین داداش دنیا شدم،
او مرد زیر تابوتشو گرفتم به خودم گفتم اگه زبون داشتی
بازم میگفتی بهترین داداش دنیایی،اما بعد دفترخاطراتشو نگاه کردم،
نوشته بود:عشقم بودی اما از ترسم میگفتم:بهترین داداش دنیایی!
متاسفانه اونی که می گفت دوستت دارم هم گذاشت و رفت....
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0